خدايا :چشمهايم از التهاب نيامدنش بي تاب و گريان است.
خدايا :دل تنگم.بي تابم.بي قرارم.به اندازه يك عمر گناهكارم.ولي با چشمي گريان صدايش مي كنم.مهديا:العجل ملاي من.
امروز عهد ميبندم ديگر گناه نكنم.فردا حتي نامت را هم فراموش مي كنم.اينها راخوب ميدانم كه مي داني.از منه بي ابرو بيش از اين توقعي نيست.
خدايا:گريه مي كنم براي دل عزادارم.چون قلب سياه چه مي داند مهدي فاطمه كيه.
اي كاش ... اي كاش... ببينمت يك بار براي اخرين بار.اي كاش...